مشخصات انسانهای بزرگ
* انسانهای بزرگ، وقتی بر زمین میافتند دستان پرتوان خود را بر زانو زده ( یا علی می گویند ) و بر میخیزند در حالی که انسانهای کوچک، همواره از دلهره زمین خوردن، فرو میریزند.
انسانهای بزرگ، کامیابی و خوشبختی دیگران را نیز بخشی از موفقیت خود تلقی میکنند در حالی که انسانهای کوچک، حتی کامیابی و خوشبختی خود را سخت به خاطر میسپارند.
انسانهای بزرگ، قلبی به وسعت دریا دارند که در آن جز شفافیت، زلالی ، صفا و ماندگاری نیست در حالی که انسانهای کوچک، در سینه قلبی چنان کوچک دارند که گنجشکان را نیز به تعقیب وا میدارند.
انسانهای بزرگ، در سراندیشههایی شکوفا و بالنده میپرورانند و در مسیر تحقیق آنها، سبکبال گام برمیدارند در حالی که انسانهای کوچک، تنها به شکست و عواقب آن میاندیشند و شاید هراس از مضحکه شدن دارند.
انسانهای بزرگ، از روابط فردی و اجتماعی خود لذت میبرند و آموختنیهای خود را در این روابط جستجو میکنند در حالی که انسانهای کوچک همواره در زندان کوچک خود محصورند.
انسانهای بزرگ، آنگونه زندگی میکنند که شرمسار خود نباشند و آنگونه میمیرند که مرگ را شرمسار خود سازند در حالی که انسانهای کوچک، تنها میمیرند و شرمندگی را فریاد میکنند.
انسانهای بزرگ، بزرگی را نه از پس تحقیر و سرزنش دیگران بلکه با بازبینی و اصلاح عمل خود کسب می کنند در حالی که انسانهای کوچک، آموختهای جز تحقیر و نکوهش هر آنچه پیرامونشان است، ندارند.
انسانهای بزرگ، به دیگران پیش از هر قضاوت عجولانهای اعتماد میکنند و آنان را در عرصه زندگی محک میزنند در حالی که انسانهای کوچک، حتی به خود نیز اعتماد ندارند
انسانهای بزرگ، کامیابی و خوشبختی دیگران را نیز بخشی از موفقیت خود تلقی میکنند در حالی که انسانهای کوچک، حتی کامیابی و خوشبختی خود را سخت به خاطر میسپارند.
انسانهای بزرگ، قلبی به وسعت دریا دارند که در آن جز شفافیت، زلالی ، صفا و ماندگاری نیست در حالی که انسانهای کوچک، در سینه قلبی چنان کوچک دارند که گنجشکان را نیز به تعقیب وا میدارند.
انسانهای بزرگ، در سراندیشههایی شکوفا و بالنده میپرورانند و در مسیر تحقیق آنها، سبکبال گام برمیدارند در حالی که انسانهای کوچک، تنها به شکست و عواقب آن میاندیشند و شاید هراس از مضحکه شدن دارند.
انسانهای بزرگ، از روابط فردی و اجتماعی خود لذت میبرند و آموختنیهای خود را در این روابط جستجو میکنند در حالی که انسانهای کوچک همواره در زندان کوچک خود محصورند.
انسانهای بزرگ، آنگونه زندگی میکنند که شرمسار خود نباشند و آنگونه میمیرند که مرگ را شرمسار خود سازند در حالی که انسانهای کوچک، تنها میمیرند و شرمندگی را فریاد میکنند.
انسانهای بزرگ، بزرگی را نه از پس تحقیر و سرزنش دیگران بلکه با بازبینی و اصلاح عمل خود کسب می کنند در حالی که انسانهای کوچک، آموختهای جز تحقیر و نکوهش هر آنچه پیرامونشان است، ندارند.
انسانهای بزرگ، به دیگران پیش از هر قضاوت عجولانهای اعتماد میکنند و آنان را در عرصه زندگی محک میزنند در حالی که انسانهای کوچک، حتی به خود نیز اعتماد ندارند